وقتای عادی، سال به سال هیچ احدی توی اینستا به آدم پیام نمیده، حالا خدا نکنه یه اشتباهی رخ بده و یه پستی چیزی بذاریم، سیل پسرا هجوم میارن به دایرکت! 
( یادم رفته بود بگم) چند روز پیش همینجوری به مناسب برف و برف بازی یه استوری گذاشتم. کنار تمام پیام های مخ زنی طور(تور؟!)، یکی اومد گفت وای منم خیلی دلم میخواد برف بازی کنم و کلی آه و ناله کرد، رفتم پیجشو یه دید زدم، دیدم متاهله و یه دخترم داره! گفتم شما دیگه چرا آقای محترم؟! الحمدا. متاهلی! گفت طلاق دادم زنمو، تو زنم میشی؟! گفتم شرایط ما با هم جور نیست، شما بچه داری! گفت بچه رو دادم به مادرش، حالا زنم میشی؟ قول میدم خوشبختت کنم، توروخدا بیا زنم شو! هی داشت التماس میکرد که زدم بلاکش کردم! گفتم خدایا جلال و جبروتتو یه جا با هم شکر (این عبارت برگرفته از این اصطلاح ترکی هست که میگن "آلاه جلالیوا چوخ شوکور=خدایا جلالتو خیلی شکر"! هیچوقت نفهمیدم اینجوری دقیقا کدوم نعمت خدا شکر میشه ولی به نظر میاد بیشتر از اینکه شکرگزاری باشه یه جورایی گله و شکایته!) آخه مگه من چند سالمه که باید یه زن مُرده، زن طلاق داده اونم بچه دار بیاد از من بخواد زنش بشم؟! یعنی توی دم و دستگاه ملکوتیت یه پسری که از من بزرگتر باشه (این کوچیکا خیلی رو مُخن، خیلی! خیلیه خیلی!!!) و ازدواج اولش باشه وجود نداره عایا؟! اصلا خلق کردی همچین کسی رو که منتظرش باشم یا نه کلا بیخیالش شم؟! 
+ فعلا منتظرم خدا جواب بده، هنوز که خبری نیست! :)

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها