امروز بعد از بیست و اندی سال بالاخره تونستم خودمو راضی کنم که از شر مدل ابروی دخترانه م (یا به قول آبجی مدل ابروی دختر ترشیده ها) خلاص شم. بعد از مدت ها بالاخره تصمیم گرفتم برم به آرایشگر بگم که بردار این ابروی لامصبو تا ببینم قیافه ی واقعیم چطوریه. بدبختی ما دهه شصتی ها اینه که بهمون قبولوندن (=کاری کردن به زور قبول کنیم) که دختر تا روز ازدواجش حق نداره آرایش کنه حق نداره به موهای صورتش درست بزنه، حق نداره ابروهاشو تمییز کنه، حق نداره موهاشو رنگ کنه؛ حتی اگه تا پنجاه سالگی هم مجرد بمونه باید صبح تا شب جلوی آینه قیافه ی زشت (یا زیبای!) خودشو تحمل کنه به امید اینکه بعد از ازدواج قراره تغییر کنه. اونم برا کی؟! برا کسی که ممکنه اصلا هیچ علاقه ای به آرایش همسرش نداشته باشه، یا دوست نداشته باشه خانومش موهاشو رنگ کنه. اونوقته که یه عمر تو دوران مجردی که حسرت کشیده، بعد از ازدواج هم باید تو حسرت بمونه که یعنی من اگه موهامو طلایی کنم بهم میاد؟! اگه فلان کنم چه شکلی میشم و هزارتا اما و اگر دیگه! اگه هم شوهرش طرفدار آرایش و زیبایی باشه، مگه قبل از بدنیا اومدن بچه که مانع اصلی هر فعالیتی برای مادره، آدم چقد وقت داره که بتونه تمام عقده های مجردیشو خالی کنه؟! چه دخترهایی که بخاطر برداشتن دوتا ابرو به هر ازدواجی تن دادن و خودشونو یه عمر بدبخت کردن (دقیقا مثل یکی از اقوام نزدیک که بعد از بیست سال طلاق گرفت)

جالبه که همه ی اینا در حالی اتفاق میوفته که یه پسر از زمان بلوغش که صاحب ریش و سیبیل میشه تا روز ازدواجش و حتی بعدتر، میتونه ریش و سیبیل هاشو به هر مدلی که دوست داره یا مد میشه دربیاره و نه تنها کسی چیزی بهش نمیگه، کلی هم مایه ی افتخاره!

اینقد از این فرهنگ احمقانه و غلطمون نفرت دارم که هرچی بگم کم گفتم؛ بگذریم! 

+ اعتراف میکنم خیلی فرق کردم. خوشگل شدم! موندم تا دیروز چطور بعضیا منو با اون ابروهای خفن (!) همچنان دوست داشتن و به چشمشون خوشگل میومدم :) هرچند قطعا اونا تنها کسایی بودن که میتونن ادعا کنن منو واسه خودم دوست داشتن :) 

+ کلا من دوست داشتنی ام. قربون خودم برم :)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها