هر وقت یه خواستگار سر و کله ش پیدا میشه و بعد از رفتنش قیافه ی من سه در چهار میشه، مامان میره رو منبر و شروع میکنه که " بسم ا. الرحمن الرحیم، روایت داریم که اگه دیدین خواستگاری خوبه (از لحاظ دین و اخلاق) بهش دختر بدین." میگم همینجا صبر کن! قربون دهن اونی که اینو گفته، ولی مگه شرط ازدواج رضایت طرفین نیست؟ من چجوری رضایت بدم با کسی ازدواج کنم که نه میشناسمش، نه از اخلاقش میدونم، نه حتی از تیپ و قیافه ش خوشم میاد، اونم صرفا بخاطر اینکه گفتن نماز میخونه (حالا راست یا دروغ!!)؟! اصلا احساس ما مهم نیست که طرف رو دوست داشته باشیم یا نه؟ از طرف خوشمون بیاد یا نه؟ به دلمون بشینه یا نه؟ میپرسم مامان تو دین اسلام کدوم زوج همیشه الگو بوده؟! میگه "حضرت محمد و حضرت خدیجه؛ حضرت علی و حضرت فاطمه" میگم آ قربون دهنت. حضرت محمد که یه عمر برا حضرت خدیجه کار میکرده، حضرت علی هم که کلا تو خونه ی حضرت محمد بزرگ شده. آیا اینا هم مثل ما ندیده و نشناخته ازدواج کردن و شدن الگو؟! 
آقا من شرق زده، اصلا من کُره زده، یکی بیاد به من بگه چطور میشه اخلاق و دین یه پسری که با ما هفت پشت غریبه س و میاد خواستگاری رو فهمید اونم توی دو سه جلسه نه، ده جلسه، اصلا بیست جلسه؟! طرف میگه سوالای انحرافی و نکته دار ازش بپرس، بابا مگه کنکوره؟! تازه اینکه من بخوام بفهمم مثلا دست بزن داره یا نداره رو چجوری با سوال انحرافی از زیر زبونش بکشم بیرون؟! اگه فهمیدن این چیزا غیرممکنه خب آیا من اشتباه میکنم که فقط رجوع میکنم به دلم و میبینم که دلم رضا نمیده و میگم نه؟! هرچند بیشتر معتقدم که اگه واقعا قسمتم باشه خدا مهرشو به دلم میندازه و ناخودآگاه قبول میکنم. عقیدم رو نمیخوام تحمیل کنم اما اینکه بخوام به بقیه بفهمونم که درکم کنن خیلی سخته. خدا واقعا به من صبر بده.
+ این سومین خواستگارم بود که رشته ش مهندسی برق بود! چند تا از پسرای همسایه مونم برق خوندن، النازم مهندسه برقه، حتی اونی که دوسش داشتم هم رشته ش برق بود. میگم به نظرتون یکم این رشته تو جامعه اشباع نشده یا فقط طرفای ما اینجوریه؟! 

 


مشخصات

آخرین جستجو ها